گزیده ای از سخنان حجت الاسلام نقویان در گفتگو با شهروند

ساخت وبلاگ
 

* 1-در نهج‌البلاغه امیرالمومنین به یکی از کارگزارانشان می‌نویسند از دو کار پرهیز کن «احذر العسف و الحیف»، عسف را معنی کرده‌اند تندروی، سختگیری‌های نابجا، خیلی بسته نگاه کردن و حیف را معنی کرده‌اند ظلم. حضرت در ادامه عوارض جانبی این دو کار را هم بیان می‌کنند، می‌فرمایند: «فان‌العسف یعود بالجلاء» اگر سختگیری بیجا کردی، مردم می‌روند، یا به تعبیر امروزی فرار مغزها و فرار بی‌مغزها هر دو پیش می‌آید، منظور کسانی است که مغز متفکر نیستند، اینها هم دارند از کشور می‌روند، یک کارمند ساده می‌گوید نمی‌توانم و می‌خواهم بروم، چون سر کار می‌گویند چرا در نمازجمعه شرکت نمی‌کنی؟ مگر روز تعطیل که مثلا فاضلاب خانه و کثافت همه‌جا را گرفته، به‌ هزار بدبختی کسی را پیدا کنید دم در از او می‌پرسید آیا نمازجمعه می‌روی که می‌خواهی فاضلاب منزل من را درست کنی؟ ولایتمدارترین آدم هم چنین سوالی نمی‌پرسد. کسی را می‌آورند که کارش را بلد باشد. در مورد بی‌عدالتی هم ادامه می‌دهند: «الحیف یدعو الی السیف» یعنی اگر ظلم کردی در مقابل تو شمشیر خواهند کشید. کسی دارد این حرف را می‌زند که امام معصوم است، یعنی اگر ظلم جایی باشد مردم حتی فکر نمی‌کنند که تو نماینده امام معصوم هستی، ظلم ساختارش به شکلی است که مردم را می‌شوراند حتی در مقابل امام معصوم، اگر کارگزارش ظلم کرد. با این اوصاف تکلیف ما دیگر معلوم است.

 

* 2-در خاطرات امیرکبیر دیده‌ام که دستور داده بود مردم بچه‌هایشان را آبله بزنند، امروز به آبله می‌گویند واکسن. بیماری آبله آمده بود و قرار بود بچه‌ها را آبله بزنند، امیرکبیر هم بخشنامه کرده بود که باید آبله زده شود. رمال‌ها و جن‌گیرها در شهر هو انداخته بودند که آبله نزنید، چون جن در شما حلول می‌کند، مردم عوام بی‌سواد هم حرف اینها را گوش کرده بودند. امیرکبیر برای اینکه مردم آبله بزنند جریمه وضع کرد که اگر کسی آبله نزد باید جریمه بدهد. می‌گویند روزی بچه یک پینه‌دوز را آوردند که بر اثر آبله نزدن مرده بود. امیرکبیر از پینه‌دوز پرسید چرا آبله نزدید مگر نگفتیم باید بزنید؟ پینه‌دوز هم بهانه‌جویی کرد که وقت نشد و نتوانستیم و غیره، امیرکبیر هم گفت باید جریمه بدهی، پینه‌دوز گفت ندارم، فقیرم. نقل شده که امیرکبیر به همان میزان جریمه، پول از جیبش درآورد و به پینه‌دوز داد و گفت بینداز در صندوق حکومت تا قانون نقض نشود. چند دقیقه بعد بچه بقالی را آوردند که او هم مرده بود، می‌گویند امیرکبیر شروع به گریه کرد، یکی از رجال سیاسی پرسیده قربان چرا گریه می‌کنید؟ امیرکبیر پاسخ داده چون ما مسئول مرگ این مردمیم و دو تا کودک کشته شده‌اند و ما مسئولیم، من چطور گریه نکنم؟ آن شخص می‌گوید چشمشان کور، ما که گفتیم آبله بزنند، بخشنامه هم کردیم، تقصیر خودشان است. امیرکبیر پاسخ می‌دهد مسئول جهل این مردم هم ما هستیم، ما هم مسئول جانشان هستیم، هم مسئول جهلشان، اگر ما به اندازه کافی تبلیغ کرده بودیم و مردم را بیدار کرده بودیم، مردم گول رمالان و فالگیرها را نمی‌خوردند.

آموزشی ، اجتماعی ...
ما را در سایت آموزشی ، اجتماعی دنبال می کنید

برچسب : گزیده ای از مقالات شمس تبریزی,گزیده ای از کتاب بیشعوری,گزیده ای از نهج البلاغه,گزیده ای از کتاب شازده کوچولو,گزیده ای از اشعار مولانا,گزیده ای از اشعار شهریار,گزیده ای از اشعار سهراب سپهری,گزیده ای از کتاب دو قرن سکوت,گزیده ای از یک کتاب,گزیده ای از کتاب, نویسنده : nasimetajrobeho بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 11:07